شور عشق
به مجنون کسی گفت:که ای نیک پی! چه بودت که دیگر نیایی به حی؟
مگر در سرت شور لیلی نماند؟ خیالت دگر گشت ومیلی نماند؟
چوبشنید بیچاره بگریست راز که ای خواجه!دستم زدامن بدار
مراخود دلی دردمنداست ریش تونیزم نمک برجراحت مریش
نه دوری دلیل صبوری بود که بسیاردوری ضروری بود
بگفت:ای وفادارفرخنده خوی! پیامی که داری به لیلی بگوی
بگفتا:مبرنام من پیش دوست که حیف است نام من آنجاکه اوست.